دلارزداییِ آمریکای لاتین؛ از هژمونی شکستناپذیر تا زوال اجتنابناپذیر
تاریخ انتشار: ۲۸ فروردین ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۵۴۹۹۶۳
به گزارش روز دوشنبه ایرنا، اولیویر بلانچارد اقتصاددان ارشد سابق صندوق بینالمللی پول در واکنش به این خبر فقط با چهار کلمه گفت: این یک دیوانگی است؛ مجله اکونومیست این پروژه را «عجیب خواند» و برخی دیگر گفتند دلار در حال حاضر واحد پول این منطقه است و خواهد بود. همه این واکنشهای طعنهآمیز به دنبال اعلام آرژانتین و برزیل از قصد خود مبنی بر ایجاد ارز مشترک آمریکای لاتین و دوری از دلار به گوش رسید.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بحث در مورد ارز مشترک در آمریکای لاتین در قرن گذشته آغاز شد، اگرچه شرایط برای فرآیند دلارزدایی در آن زمان وجود نداشت. از سوی دیگر، عدم تقارن اقتصادی، ناپیوستگی سیاسی، سطوح توسعه متنوع و مناقشات ایدئولوژیک از دلایلی است که نیل به این هدف را دشوار و به زعم برخی، غیر ممکن میسازد.
با وجود همه اما و اگرها، طرح ایجاد پول واحد، به خودی خود تحسینبرانگیز است و اجرای آن در منطقه آمریکای لاتین با توجه به قابلیتهای بالای اقتصادی، استراتژیک، ذخایر زیرزمینی، اهمیت سیاسی و امنیتی که همواره از موقعیت ویژه و جذابی برای سایر کشورهای جهان و قدرتهای بزرگ برخوردار بوده، بسیار حائز اهمیت است. جذابیتهای فراوانی که سبب شده تا بازیگران جهانی، بخشی از اهداف خود را از طریق تقویت روابط با این منطقه دنبال کنند.
مرور تاریخ هژمونی دلار
خبرگزاری پرنسا لاتینا کوبا در گزارشی تاریخی نوشت: پایان جنگ جهانی دوم، یک نقطه عطف امیدوارکننده برای بشریت بود. سازمان ملل متحد که اندکی قبل (۲۵ آوریل ۱۹۴۵/ ۵ اردیبهشت ۱۳۲۴) برای جایگزینی جامعه ملل (۱۹۱۹) ایجاد شد، در ۲۵ ژوئن (۳ تیر)، منشور سازمان ملل را که ابتدا توسط ۵۱ کشور امضا شد، تصویب کرد؛ اما سازمان ملل چه اهدافی را دنبال میکرد؟ ترویج و حفظ صلح در جهان، ایجاد روابط دوستانه برای حلوفصل درگیریها، حمایت از حقوق بشر، توسعه اقتصادی و احترام به استانداردهای بینالمللی مورد توافق از جمله اهداف این نهاد بود. در سال ۱۹۴۸، اعلامیه جهانی حقوق بشر اعلام شد و پیوستن کشورهای جدید به این نهاد تا جایی ادامه داشت و در حال حاضر شمار اعضای سازمان ملل متحد به ۱۹۳ کشور رسیده است.
به صورت تقریباً موازی، کنفرانس برتون وودز (۱۹۴۴) نقطه آغاز تلاش برای جهانیشدن اقتصادی، هر چند تحت هژمونی ایالات متحده، بود. در همان دوره بود که صندوق بینالمللی پول و بانک بینالمللی بازسازی و توسعه (معروف به بانک جهانی) با تعیین چشمانداز هماهنگی در دو حوزه مشخص، متولد شدند: حوزه پولی- مالی و حوزه مرتبط با توسعه.
اگر چه در سال ۱۹۴۸، موافقتنامه عمومی در مورد تعرفهها و تجارت (موسوم به گات)، لازمالاجرا شد اما دستیابی به توافق در زمینه تجاری دشوارتر بود؛ گات به طور موقت و منحصرا برای تجارت کالاها، حدود نیم قرن بین طرفهای قراردادها کاربرد داشت. عملکرد نامنظم گات در نهایت به تشکیل سازمان تجارت جهانی در دور اروگوئه (مجموعهای از ادوار مذاکرات بین سالهای ۱۹۸۶ تا ۱۹۹۴) منجر شد که بازار جهانی را به شیوهای الزامآور و قانونی برای همه اعضا به صورت یکپارچه درآورد؛ نه فقط در بخش تجارت کالا، همچنین در بخش خدمات و مالکیت معنوی. تا سال ۱۹۹۷، ۱۳۲ کشور از جمله همه کشورهای آمریکای لاتین به سازمان تجارت جهانی پیوستند.
از سوی دیگر، در نتیجه قراردادهای برتون وودز، دلار آمریکا به عنوان ارز مبادلات بینالمللی و پسانداز پذیرفته شد. این امر، تثبیت سیستمی بود که عملاً برای سالها پذیرفته شده بود، زمانی که کشورها استاندارد طلا را کنار گذاشتند و همین که دلار به عنوان مرجع در نظر گرفته شود، کافی بود. حمایت فدرال رزرو (بانک مرکزی آمریکا) از سیستم استاندارد طلا اما همچنان ادامه داشت تا اینکه ریچارد نیکسون در سال ۱۹۷۱ میلادی، با لغو یک جانبه قابلیت تبدیل مستقیم دلار به طلا، استاندارد طلا را کنار گذاشت. این اقدام تغییری در هژمونی دلار در روابط تجاری و مالی بینالمللی ایجاد نکرد اما به ناکارآمد شدن نظام پولی برتون وودز منجر شد.
مدتها قبل از ایجاد سازمان ملل متحد و توافقنامه برتون وودز، در بحبوحه گسترش ایالات متحده، کشورهای آمریکای لاتین در اولین کنگره مالی پان-آمریکایی که در واشنگتن در ماه می ۱۹۱۵ (اردیبهشت- خرداد ۱۲۹۴) برگزار شد، شرکت کردند. گروه بزرگی از بانکداران آمریکای شمالی و سه نماینده از هر یک از این ۱۸ کشور: آرژانتین، بولیوی، برزیل، شیلی، کلمبیا، کاستاریکا، کوبا، جمهوری دومینیکن، اکوادور، گواتمالا، هندوراس، نیکاراگوئه، پاناما، پاراگوئه، پرو، السالوادور، اروگوئه و ونزوئلا. اهداف این کنگره عبارت بود از «ایجاد روابط مالی نزدیکتر و رضایتبخشتر، جایگزینی اعتبارات اروپایی متاثر از جنگ جهانی با اعتبارات ایالات متحده، ایجاد شعب یا نمایندگی های فدرال رزرو در همه کشورها و همچنین اعمال یک قانون واحد برای استفاده از استاندارد طلا».
این اهداف مونروئیستی (منتسب به جیمز مونرو، رئیسجمهوری سابق آمریکا) اما محقق نشد. تنها پس از جنگ جهانی دوم، آمریکای لاتین به سیستم سازمان ملل پیوست و منشور و اعلامیه حقوق بشر را پذیرفت و به نهادهای ایجاد شده توسط قراردادهای برتون وودز ملحق شد. در این چارچوب، هژمونی دلار غیرقابل تردید بود. پاناما از زمانی که از کلمبیا جدا شد (۱۹۰۳) از دلار استفاده کرد، آرژانتین، «تبدیلپذیری» پول خود با دلار را پذیرفت (۱۹۹۱)، اکوادور اقتصاد خود را در سال ۲۰۰۰ دلاری کرد و سایر کشورهای منطقه به طور واقعی دلاریشدن را حفظ کردند.
دلار؛ از هژمونی تا روند بیبازگشت زوال
جنگ اوکراین به شیوههای غیرمنتظره، شرایط بینالمللی قرن بیستویکم را تغییر داده است. نهادی بودن سازمان ملل و جهان مبتنی بر قوانین، مانع مداخلهگری ناروای قدرتهای بزرگ در کشورهای مختلف نشد. تحمیل، مداخله، تهدید و تحریم از سوی آمریکا علیه کشورهای آمریکای لاتین سابقه طولانی دارد. با توجه به اینکه دلار همواره به عنوان یک ابزار سیاسی و اقتصادی برای تحمیل بر این قاره استفاده شده است، قالببندی دنیای چندقطبی جدید در قرن بیستویکم با ظهور چین، روسیه، بریکس (بلوک اقتصادهای نوظهور جهان) و سایر قدرتهای جهان از اهمیت بالایی برخوردار شده است. همچنین تغییر آنچه تا قبل از جنگ در اوکراین هژمونی شکستناپذیر دلار و مکانیزم مالی سوئیفت شناخته می شد، آغاز شده است.
آنچه واضح است اینکه قراردادهای تجاری دوجانبه با استفاده از ارزهای ملی در حال رشد است. روسیه و چین سیستم پرداخت خود را ایجاد کردهاند و برزیل و چین توافق کردند با ارزهای خود مبادله کنند. در همین حال، آمریکای لاتین به فکر ایجاد سازوکار یک ارز مشترک است. علاوه بر این، تعدادی کشورهای آفریقایی قصد دارند تحت نظارت جامعه اقتصادی کشورهای آفریقایی از ارز مشترک در بازار خود استفاده کنند. بنابراین اگر چه ممکن است حذف دلار از سیستم مالی جهانی در کوتاهمدت چندان عملی نباشد اما زنگ خطر برای آمریکا به صدا درآمده است و به هر ترتیب، این یک روند غیر قابل بازگشت است.
دلارزدایی در بولیوی: تقویت پول ملی در برابر شبح بحران مالی
به نوشته اسپوتنیک موندو، دلارزدایی از اقتصاد بولیوی یا به اصطلاح، بولیویانیزاسیون، از جمله برنامههای دولت لوئیس آرسه رئیسجمهوری این کشور با تکیه بر پول محلی، نوعی تضمین در برابر بحران مالی احتمالی این کشور است. بولیویانیزاسیون یا بولیویسازی در سال ۲۰۰۶ در نخستین دوره ریاست جمهوری اوو مورالس آغاز شد و بر فرآیندی دلالت دارد که در آن، پول محلی از اهمیت و استفاده بیشتری در کارکردهای متعارف مالی و پولی به عنوان وسیله پرداخت برخوردار میشود. بولیوی تا سال ۱۹۸۵، زمانی که تورم بسیار بالایی را تجربه کرد و واحد پول فعلی این کشور ایجاد شد، مسیر طولانی بیثباتی اقتصادی را طی کرد. با این حال، از فوریه گذشته (بهمن- اسفند)، بولیوی با کاهش ذخایر خالص بینالمللی به سه میلیارد و ۵۳۸ میلیون دلار مواجه شده است؛ این رقم که پایین ترین میزان در ۱۶ سال اخیر است شک و تردیدهایی را در جامعه در مورد ثبات اقتصادی برانگیخت.
مردم بولیوی به عنوان یک اقدام پیشگیرانه در مواجهه با کاهش ارزش فرضی، برای خرید دلار به بانکها مراجعه کردند و این اقدام به شرایط عدم اطمینان دامن زد. با این حال کارشناسان معتقدند که کاهش ذخایر موقتی است و بولیوی سرشار از منابع طبیعی مانند آهن، لیتیوم و مواد معدنی است که در مرحله صنعتی شدن هستند و این مسئله میتواند در میانمدت ارز خارجی بیشتری را به اقتصاد ملی تزریق کند. در کنار شک و تردیدها، بولیوی که سال ۲۰۲۲ را با رشد حدود ۴ درصدی و تورم ۳.۱ درصدی به پایان رساند در نظر دارد تا ایده تقویت پول ملی و دلارزدایی را به پشتوانهای برای جلوگیری از یک بحران مالی احتمالی تبدیل کند.
«سور» : ارز مشترک پیشنهادی برزیل و آرژانتین برای منطقه
برزیل و آرژانتین قصد خود را برای ایجاد یک واحد پولی مشترک به نام سور (به معنای جنوب در زبان اسپانیایی) اعلام کردند. این دو کشور قصد دارند این ارز مشترک را در سراسر آمریکای لاتین گسترش دهند. هدف از این طرح اگر چه ارتقای تجارت و همکاریها عنوان شده اما اظهار نظر و موضعگیری دولتها نشان میدهد که در حقیقت، هدف آن کاهش وابستگی به دلار آمریکا برای فراهم کردن امکان گسترش روابط با سایر کشورهاست.
تحلیل مجمع جهانی اقتصاد نشان میدهد که «دستکم در کوتاهمدت، ایجاد یک واحد پولی مشترک در منطقه بعید است، اما این احتمال وجود دارد که با آغاز فرآیندهای جدید و تدریجی مبتنی بر مواضع ایدئولوژیک دور از هم با پیامدهای عمیق اقتصادی، مالی و ژئوپلیتیکی از سوی آمریکای لاتین مواجه شویم».
بانک سرمایهگذاری آمریکایی جیپیمورگان در آخرین گزارش خود و با توجه به آخرین اظهارنظرهای رهبران آمریکای لاتین، احتمال ایجاد پول مشترک این منطقه را تایید و اعلام کرده است. کارشناسان معتقدند، تفاوتهای نهادی و ساختاری و ملاحظات حساس و جداگانه کشورها از منظر حاکمیت ملی از جمله چالشهایی است که در مسیر دستیابی به هماهنگی مورد نیاز وجود دارد. با این حال، طرح این مسئله حتی خارج از مرحله طراحی، متخصصان را شگفتزده کرده است.
تسهیل تجارت با آمریکای لاتین به دنبال ایجاد ارز مشترک میتواند این منطقه را برای مبادلات خارجی و شرکتهایی که به دنبال برونسپاری عملیات خود هستند، جذابتر کند. بزرگترین مشکل پیش روی ارز واحد برای آمریکای لاتین همان مشکلی است که اتحادیه اروپا را در یک دهه پیش وارد بحران بدهی کرد: اختلافات اقتصادی عظیم بین کشورهای عضو. آرژانتین با تورم ۱۰۰ درصد، شرایط بسیار متفاوتی با شیلی دارد؛ کشور عضو «سازمان همکاری اقتصادی و توسعه» که بدهی عمومی آن حتی به ۴۰ درصد تولید ناخالص داخلی هم نمیرسد.
رابرت ماندل برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال ۱۹۶۱ گفت که یک پول واحد، مستلزم جابجایی آزاد سرمایه و مردم، سیاست نقل و انتقالات بین مناطق غنی و فقیر و یک چرخه تجاری مشترک است. دو الزام اول در منطقه آمریکای لاتین که پیشتر توسط مرکوسور (بازار مشترک کشورهای آمریکای جنوبی) فراهم شده، دارای برخی مشکلات است: ارزش بولیوار ونزوئلا به شدت سقوط کرده است، موانع مهاجرت حتی بین کشورهای این اتحادیه مشخص است و تجارت آزاد کالا در بخشهای خاصی به نفع صنایع محلی محدود شده است.
یک ارز واحد در آمریکای لاتین همچنین به یک بانک مرکزی مشترک نیاز دارد که باید حد وسطی بین نرخهای بهره ۷۵ درصد در آرژانتین و ۱۱ درصد در مکزیک را اعمال کند. برای انجام این کار، قوانین مشترک کسری و بدهی باید تصویب شود، موضوعی پیچیده در منطقهای که خاطرات بسیار بدی از سیاستهای اقتصادی محدودکننده تحمیل شده از سوی آمریکا یا صندوق بینالمللی پول دارد.
از دیدگاه مروجان یک ارز مشترک یا واحد پول، این مسئله میتواند فرآیند تجارت را تسهیل کند و پیچیدگی ناشی از نوسانات نرخ ارز را کاهش دهد؛ نتایجی که میتواند آمریکای لاتین را برای مبادلات خارجی و شرکتهایی که به دنبال برونسپاری عملیات خود هستند، جذابتر کند.
جهان آمریکای لاتین ۰ نفر الهه طهماسبی بنفشه درق برچسبها دلار سازمان ملل متحد سازمان تجارت جهانی آرژانتین ایالات متحده آمریکا جنگ جهانی دوم آمریکای لاتین آمریکای جنوبی برزیل صندوق بين المللی پول بریکس بحران اوکراینمنبع: ایرنا
کلیدواژه: دلار سازمان ملل متحد سازمان تجارت جهانی آرژانتین ایالات متحده آمریکا جنگ جهانی دوم آمریکای لاتین آمریکای جنوبی برزیل صندوق بين المللی پول بریکس بحران اوکراین دلار سازمان ملل متحد سازمان تجارت جهانی آرژانتین ایالات متحده آمریکا جنگ جهانی دوم آمریکای لاتین آمریکای جنوبی برزیل صندوق بين المللی پول بریکس بحران اوکراین آمریکای لاتین کشورهای آمریکای سازمان ملل متحد استاندارد طلا ایالات متحده بین المللی المللی پول برتون وودز ارز مشترک جنگ جهانی واحد پول
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۵۴۹۹۶۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بورل: آمریکا دیگر هژمونی ندارد؛ روسیه تهدیدی وجودی برای اروپاست
رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا معتقد است: آمریکا موقعیت هژمونی خود را از دست داده و نظم جهانی چندجانبه پس از ۱۹۴۵ در حال از دست دادن جایگاه خود است.
به گزارش ایسنا، جوزپ بورل، رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا در سخنرانی خود در دانشگاه آکسفورد گفت: من تقابل بیشتر و همکاری کمتر در جهان را شاهد هستم. این یک روند رو به رشد در سالهای گذشته بوده است؛ رویارویی بسیار بیشتر و همکاری بسیار کمتر. من دنیایی را بسیار پراکندهتر میبینم. من دنیایی را میبینم که در آن قوانین رعایت نمیشود. من قطبیت بیشتر و چندجانبه گرایی کمتر میبینم.
من میبینم که چگونه وابستگیها تبدیل به سلاح میشوند. من شاهد هستم که سیستم بینالمللی که پس از جنگ سرد به آن عادت کرده بودیم، دیگر وجود ندارد. آمریکا موقعیت هژمونی خود را از دست داده و نظم جهانی چندجانبه پس از ۱۹۴۵ در حال از دست دادن جایگاه خود است.
بورل افزود: من چین را میبینم که به جایگاه ابرقدرتی میرسد. آنچه چین در ۴۰ سال گذشته انجام داده در تاریخ بشریت بینظیر است. در ۳۰ سال گذشته، سهم چین از تولید ناخالص داخلی جهان، از ۶ درصد به تقریبا ۲۰ درصد رسیده است، در حالی که ما اروپاییها از ۲۱ درصد به ۱۴ درصد و ایالات متحده از ۲۰ درصد به ۱۵ درصد رسیده است.
این یک تغییر چشمگیر در چشمانداز اقتصادی است. چین در حال تبدیل شدن به یک رقیب برای ما و ایالات متحده است. نه تنها در تولید کالاهای ارزان، بلکه به عنوان یک قدرت نظامی، در خط مقدم توسعه فناوری و ساخت فناوریهایی که آینده ما را شکل خواهند داد. چین «دوستی بدون محدودیت» را آغاز کرده است.
این دیپلمات اروپایی تصریح کرد: من گفتم جهان چند قطبیتر است - بله، این درست است. همزمان قدرتهای میانی، مانند هند، برزیل، عربستان سعودی، آفریقای جنوبی، ترکیه در حال ظهور هستند. آنها در حال تبدیل شدن به بازیگران مهم هستند. چه بریکس باشند و چه غیر بریکس، ویژگیهای مشترک بسیار کمی دارند، بجز میل به کسب جایگاه بیشتر و صدای قویتر در جهان، و همچنین مزایای بیشتر برای توسعه خود. برای رسیدن به این هدف، آنها استقلال خود را به حداکثر میرسانند، تمایلی به جانبداری ندارند، بسته به شرایط یک طرف یا طرف دیگر را محافظت میکنند. آنها تمایلی به انتخاب اردو ندارند و ما نباید آنها را به سمت انتخاب اردو سوق دهیم.
بورل افزود: ما اروپاییها میخواستیم در همسایگی خود حلقهای از دوستان ایجاد کنیم. به جای آن، آنچه امروز داریم حلقهای از آتش است. حلقهای از آتش که از ساحل به خاورمیانه، قفقاز و اکنون در میدانهای نبرد اوکراین میآید. توماس گومارت، مدیر مؤسسه فرانسوی روابط بینالملل، در حال تجزیه و تحلیل نقاط ضعف اقتصاد جهانی است. چند مورد از این نقاط بسیار به ما نزدیک است؛ دریای سرخ برای تجارت، تنگه هرمز برای نفت و گاز و دریای سیاه برای صادرات غلات. آنها در مجاورت ما هستند و در برخی از آنها ما حتی با مأموریتهای نیروی دریایی اتحادیه اروپا درگیر هستیم، مانند آنچه در دریای سرخ است.
او در ادامه گفت: اکنون دو جنگ داریم، دو جنگ که وقتی به بروکسل آمدم، در کار نبود. دو جنگ وجود دارد که در آن مردم برای سرزمین میجنگند. این نشان میدهد که جغرافیا بازگشته است. به ما گفته شد که جهانی شدن، جغرافیا را بیربط کرده است، اما نه. بیشتر درگیریهای ما مربوط به زمین است، سرزمینی که در مورد فلسطین وعده داده شده و در مورد اوکراین سرزمینی در تقاطع دو جهان و این مبارزه برای زمین، خونهای زیادی را ریخته است.
بورل گفت: در عین حال شاهد شتاب روندهای جهانی هستیم. تغییرات اقلیمی دیگر مشکلی برای آینده نیست. فروپاشی آب و هوا در حال حاضر رخ داده- برای فردا نیست، برای امروز است. تحولات تکنولوژیکی - به ویژه، هوش مصنوعی. اینها تغییراتی را ایجاد میکند که ما نمیتوانیم به طور کامل درک کنیم. جمعیتشناسی نیز به سرعت در حال تغییر است. مهاجرت به ویژه در آفریقا که ۲۵ درصد از مردم جهان در سال ۲۰۵۰ در آن زندگی خواهند کرد.
در سال ۲۰۵۰، از هر چهار انسان یک نفر در آفریقا زندگی میکند و در عین حال شاهد افزایش نابرابریها، کاهش دموکراسیها و در خطر افتادن آزادیها هستیم. این چیزی است که من میبینم. در این چشم انداز، نقش اتحادیه اروپا و نقش بریتانیا باید مشخص شود. نمیدانم نقش ما کدام خواهد بود. اما مطمئناً این بستگی به پاسخ ما به چالشهایی دارد که با آن روبرو هستیم - ما هشدارهایی میشنویم مبنی بر اینکه اروپا ممکن است بمیرد، باید چکار کنیم؟
مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا پیشنهاد کرد: اول، ما نیاز به ارزیابی روشنی از خطرات روسیه داریم - روسیه به عنوان وجودیترین تهدید برای اروپا در نظر گرفته میشود. شاید همه اعضای شورای اروپا با آن موافق نباشند، اما اکثریت پشت این ایده هستند. روسیه برای ما یک تهدید وجودی است و ما باید ارزیابی شفافی از این خطر داشته باشیم. دوم، ما باید روی اصول، همکاری و قدرت کار کنیم. ما مدلی ساختیم – مدل اروپایی – بر اساس همکاری و وابستگی متقابل اقتصادی در درون خود – و موفقیت چشمگیری بوده است.
۷۰ سال صلح در میان ما. ما معتقد بودیم که وابستگی متقابل از طریق چیزی که آلمانیها آن را «Wandel durch Handel» مینامند، همگرایی سیاسی ایجاد میکند. این تغییر سیاسی را در روسیه و حتی چین به همراه خواهد داشت. خوب، این اشتباه ثابت شده است. اتفاق نیفتاده است. در مواجهه با روسیه، وابستگی متقابل صلح به ارمغان نیاورد. برعکس، به وابستگی به ویژه به سوختهای فسیلی تبدیل شد و بعداً این وابستگی تبدیل به یک سلاح شد. امروز پوتین یک تهدید وجودی برای همه ماست.
اگر پوتین در اوکراین موفق شود، به همین جا بسنده نخواهد کرد. چشمانداز داشتن یک دولت دست نشانده در کییف مانند دولت بلاروس، و نیروهای روسی در مرز لهستان، و کنترل روسیه بر ۴۴ درصد از بازار غلات جهان، چیزی است که اروپاییها باید از آن آگاه باشند. همه بیشتر و بیشتر از آن آگاه میشوند. اما من میدانم که همه در اتحادیه اروپا این ارزیابی را ندارند. اکنون پوتین کل غرب را به عنوان یک دشمن میبیند. او در بسیاری از سخنرانیهای خود این را به صراحت بیان کرد.
بورل درخصوص شرایط کنونی در غرب آسیا هم گفت: و جنگ دیگر. پاسخ نامناسب اسرائیل به حمله ۷ اکتبر حماس خاورمیانه را در بدترین چرخه خشونت در دهههای اخیر فرو برد. جیک سالیوان یک هفته قبل از هفتم اکتبر گفته بود که خاورمیانه هرگز اینقدر آرام نبوده است! اما آرام نبود.
فقط نگاهی به اتفاقات کرانه باختری بیندازید تا متوجه شوید که اصلاً آرام نبود. حالا دو جنگ داریم. و ما اروپاییها برای آن آماده نیستیم. آنچه اکنون در غزه اتفاق میافتد، اروپا را به گونهای به تصویر کشیده است که بسیاری از مردم آن را درک نمیکنند. آنها تعامل سریع و قاطعیت ما را در حمایت از اوکراین دیدند و از نحوه برخورد ما با آنچه در فلسطین روی میدهد تعجب کردند.
فرآیندهای تصمیمگیری اتحادیه اروپا چگونه کار میکند؛ اتفاق آرا. در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، ۱۸ نفر از یک طرف، ۲ نفر از طرف دیگر رای دادند و دیگران وقتی زمان تصمیمگیری درباره آتش بس فرا رسید، رای ممتنع دادند. اما اگر ما در یک جا چیزی را «جنایت جنگی» بنامیم، باید زمانی که در هر جای دیگری اتفاق میافتد، آن را به همان نام بنامیم. آنچه در ۶ ماه گذشته در غزه رخ داده، وحشت دیگری است.
این دیپلمات اروپایی تاکید کرد: باید به دنبال یک طرح صلح باشم. فکر میکنم اعراب باید چشمانداز خود را برای حل و فصل سیاسی اوضاع ارائه دهند. من از وزرای امور خارجه کشورهای عربی دعوت کردم که به بروکسل بیایند و پیشنهادات خود را توضیح دهند. ما باید به همه بفهمانیم که راه حل نظامی وجود ندارد. خب، همه میگویند که راهحل دو کشوری را میخواهند. ما ۳۰ سال است که از اسلو این را تکرار میکنیم. اما در اسلو، راه حل دو کشوری بخشی از توافق نبود. گفتند «بعداً شاید بتوانیم»، اما در متن نیست.
اگر بر این باوریم که راه حل دو دولتی تنها راه حل است، جامعه بینالمللی باید بسیار بیشتر مشارکت کند و این را نه به عنوان نقطه شروع، بلکه به عنوان نقطه پایان بازی در نظر بگیرد. اگر نابودی یا مهاجرت اجباری فلسطینیها را کنار بگذاریم، راهحل چیست؟ وقتی این سوال را از دولت نتانیاهو میپرسیم، تنها پاسخی که میگیریم این است؛ «ما راهحل دو دولتی را نمیخواهیم». میپرسیم چه میخواهید؟ و این همان چیزی است که جامعه بینالمللی باید بارها و بارها بپرسد تا به دنبال پاسخی باشد که بتواند از یک تراژدی انسانی دیگر جلوگیری کند.
در ایرلند شمالی اتفاق افتاد، در اروپا اتفاق افتاد. دشمنان قدیمی امروز همسایگان خوبی هستند و بیشتر از همسایگان خوب، بهترین دوستان هستند. باید امکانپذیر باشد، اما برای این که [این امکان] فراهم شود، زمین باید تقسیم شود. آنها نمیتوانند با هم زندگی کنند، آنها باید در کنار هم، در صلح و امنیت زندگی کنند، اما هر کدام با خانه، سرزمین، دولت، قلمرو و ظرفیت سیاسی خود. این یکی از مهمترین چیزهایی است که اروپاییها باید حل کنند.